25 مهر 1400
تنها تجربه ای که از این هوا دارم مسافرته ولی حالِ الانم حس و حال مسافرت نیست !
حس و حالم کاملا درسیه !
این کتاب هم انقدر جرمش سنگینه که قابلیت رگ به رگ شدنو مچ رو داره ! 
و متنش هم قابلیت رگ به رگ شدن مغزو ! 
+ پیشاپیش عاشق وقتیم که از این پنجره صدای نم نم بارون میاد و از سرما دندونامو روی هم فشار میدم و موادو میخونم 
سلام :)
اول از همه ممنونم از نرگسِ عزیزم که منو به این چالش دعوت کرد 
بعد هم اینکه من مدتهاست دارم سعی میکنم حال خودمو خوب کنم ولی هنوز برام ساده نشده و به تعریفی از تجملات بیشتر خوشم میاد پس ببخشید که تعلل کردم تا مکان درس خوندنمو تغییر بدم
من با درس خوندن حالم خوب میشه ؛
با دیدن و لمس توپم حالم خوب میشه ؛
و هممون با خواب حالمون خوب میشه
و باید بگم هرچند کاملا موفق نشدم ولی خیلی برای حالِ خوبم تلاش کردم 
فی الواقع اخیرا معطوف گشتم افرادِ جزیلی مبادرت به تحریر قوانینی کرده اند که پیش از ایشان نیز مکتوب شده ولیک خویش از یافتنِ مقصود ایشان در مانده ام ! زیراک از منظر خویشتن نگاشتن متون چندباره آن‌هم از بهر افراد خاص فعلی واهی است ! و عوام از مضمون آن به خوبی آگاه نمی‌گردند ! و آنان که به مرغوبیت این عناوین را فرا می‌گیرند حاجت به مَراجع مکرر و گاهی مغلوط ندارند !
الحال باوجود این قوانین و ازنو تحریر کردنشان ، شخصی درصدد آن برنیامده که دست کم یک ماده پیرامون دلِ بی یار و مکسور آدمیزاد کتابت کند ...
تا افراد قسی القلب ، ذِمه ای مشغولشان باشد و در هراس قانون ، دلِ دیگران را اقاله نکنند ...
این امر دادگرانه تر بود که اگر شخصی دلی را اقاله نمود ، حبس بمدت معلوم و جزا به میزان مشخص حصه او گردد تا درس عبرتی از بهر دیگران باشد !
افسوس که تا ابد این قانون درمیان موادِ قوانین نانوشته میمانَد .